عسلعسل، تا این لحظه: 19 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

عسلای مامان

جنبه معنوی

شب اول احیا که نذاشتی بیدار بمونم و به بابا گفتی من با مامان میخوابم و رفتیم با هم خوابیدیم البته من از ساعت ١١ شروع کرده بودم و کمی از اعمال رو انجام داده بودم. شب دوم که داشتم نماز می خوندم اومدی و کنارم نشستی بعد از نماز بهت گفتم امشب خدا تقدیر یکسالمون رو رقم میزنه دعا کن سال خوب همراه با سلامتی و اتفاقای خوب پیش رو داشته باشیم گفتم برای سلامتی من و بابا و خودت و مامان آذر و مامان ناجی و باباجون و برای اینکه رفتی مدرسه خوب درس بخونی و پسر خوب و با ادبی باشی خلاصه برای عاقبت بخیریمون - تو هم دعا کردی مثل همیشه تو دلت و آروم بعد که چیزهایی که من گفته بودم از خدا خواستی گفتی مامان اسباب بازی هم میشه و من هم گفتم آره عزیزم میشه ...
1 شهريور 1390

پارکور

گلوت درد میکنه و نگرانم که بدتر بشی - دیروز که تعطیل بود همش خونه بودیم چون وقتی روزه ام اصلا حال ندارم جایی برم - تو هم که با دیدن فیلمی از حرکات پارکورهارها تحت تاثیر قرار گرفته بودی میگفتی مامان دارم تمرین می کنم روی دیوار راه برم و همش می پریدی روی دیوار و دو قدمی که بر میداشتی میوفتادی پایین گفتم بیشتر تمرین کنی بیشتر یاد میگیری - به اینجور کارا خیلی علاقه داری نه اینکه الآن از همون بچگی   ...
1 شهريور 1390